به گزارش خبرگزاری حوزه، گروه تربیت فرهنگی اجتماعی المصطفی وبینار بصیرتی «علل و عوامل سیاسی پیدایش فرقه ها» را با حضور استاد رسول غفارپور برگزار کرد.
در ادامه، گزیدهای از مباحث مطرح شده تقدیم میگردد:
معنای فرقه چیست؟
فرقه در لغت، به معنای طایفه، گروه و دستههای جدا شده از مردم است. تعریف کلی فرقه را میتوان اینگونه بیان کرد که اساساً منشأ ایجاد فرقهها، از کثرتگرایی و درک متفاوت از باورهاست که افراد را به سمت فرقهها سوق میدهد. فرقه، واژهای از ماده «فرق» به معنای جداشدن و گسستن است و به عبارت دیگر، فرقهها برای فاصله گرفتن تودهای از مردم با عقاید مشترک از باورهای اساسی جامعه است.
سه مؤلفه اساسی فرقه
رهبر (نقش و نحوه عملکرد آن در فرقه)
ساختار (روابط بین رهبر فرقه، با پیروان و مریدان)
بازسازی فکری (برنامههای خاص مجاب کردن استثماری و راهکاری فریب افراد به منظور جذب و ورود در فرقه) به ما اجازه میدهد تا طبیعت فرقهای یک گروه باوضعیت معین آن را فارغ از سیستم اعتقادیش ارزیابی کنیم و در نتیجه با شناخت این سه مؤلفه، درک و فهم ما درباره این موضوع گسترش پیدا خواهد کرد.
فرقههای شرقی مانند «اوشو»، «دالائی لاما»، «سای بابا»، «رام الله»، که غالباً معتقدند فرد با هر نوع دین و عقیده می تواند از آنها پیروی نماید. آنان با این ترفند انحرافی، درصددند تعصب دینی افراد تحریک نگردد و به حسب ظاهر، در کنار دین، تعالیم فرقه ای را به آنان القا نمایند، به گونه ای که گاه خود افراد هم متوجه نشوند که مسائل جدیدی را به اعتقادات آنها وارد کردهاند.
گرچه پرهیز از مخالفت علنی با ادیان آسمانی و رسمی، از بار منفی این فرقهها میکاهد، نوع تعلیمات آنان به حسب واقع میتواند سبب کم رنگ شدن تعالیم ادیان آسمانی شود و به تدریج آموزههای دینی را کنار بزند.
پس از رنسانس و آغاز اصلاحات در غرب، دنیا شاهد بروز و ظهور جنبشها و فرقههای جدیدی بود که میکوشیدند اذهان تودههای مردم را به خود جذب نمایند. فشار نامعقول چندصدساله کلیسا در قرون وسطا به نام دین و توحید، این فرصت را به فرقه های التقاطی می داد تا با توجیه افکار عمومی، آنچه سبب رهایی از کلیسا بود، مسلک اعتقادی خود معرفی کرده، ظاهر آن را برای مخاطباتش بیاراید، ولو اینکه به طور کامل خداوند را نفی کنند.
اینان انسان و عقل انسانی را میزان همه چیز اعلام کرده، توجهی به قدرت خداوندی نداشتند و این همه به علت ناکامی و تاریکی برنامه ها و اعمال کلیسا بود که خداوند را خشن و دین را ناکامل معرفی می کرد. برخی از این جنبشها با دعوت به معنویت و وعدههای فریبندهای همچون ملاقات با خدا، تجربه مکاشفه عرفانی، کسب آرامش فکری و روحی، درک بیواسطه خداوند، ورود به عوالم معنوی، رسیدن به جهانی سرشار از عشق و صلح و دوستی و رسیدن به حقیقت و مانند آن سعی میکردند هوادار جذب کنند.
فرقههای غربی نیز که منشأ غربی دارند، گاه از ابزارهایی مانند مواد مخدرِ روان گردان و توهمزا برای رسیدن به تجربههای باطنی و درونی استفاده میکنند. برخی از آنها نیز میکوشند از طریق ترویج اباحیگری و عرفان سکولار، مخاطب جذب نمایند.
انقلاب مستضعفین
مهم ترین جریانی که چالش جدی برای نظام استبداد جهانی ایجاد کرده، جریان معنویتگرایی و بازگشت به دین براساس مدل اسلام اهلبیت(علیهمالسلام) است.
نسخه های گوناگونی برای نجات ایران از استبداد و استعمار ارائه شده است، ولی نسخه ارائه شده امام خمینی(قدس سره) نتیجه داد .
دستاورد سیاسی انقلاب اسلامی، پایان سلطه امریکا بر ایران و دستیابی به انقلاب سیاسی بود و یگانه مسیری است که استقامت بر آن، جمهوری اسلامی را از سلطه مجدد امریکا مصون نگه می دارد.
تعریف سیاست از دیدگاه امام(قدس سره)
«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام این مصالح جامعه را مد نظر بگیرد و اینها هدایت کند به آن چیزی که صلاحشان است».
«سیاست عبارت است از اداره کشور براساس مصلحت دینی و دنیوی مردم».
و بیان میدارند:
«من امیدوارم که یک حزب به اسم مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتی را که بر سر راه مستضعفین است، از میان بردارند و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین به مستضعفین عالم ظلم کنند».
انقلاب اسلامی از آغاز با دشمنی ابرقدرتها روبه رو شد.
علّت این دشمنی صرفاً این بود که نظام اسلامی هنجارهای نظام سلطه را رد کرده بود. آنچه بر دنیا حاکم بود، نظام سلطه بود. نظام سلطه یعنی چه؟ یعنی دنیا به دو بخش تقسیم می شود: بخش سلطهگر و بخش سلطهپذیر؛ سلطهگر باید مسلّط باشد: هم سیاستش، هم فرهنگش، هم اقتصادش و سلطهپذیر باید در مقابل سلطهگر تسلیم باشد. کشورهای دنیا به سلطهگر و سلطهپذیر تقسیم می شدند؛ این، هنجار جاافتاده جهانی بود. دنیا را تقسیم کرده بودند؛ بخشی از دنیا دست امریکا، بخش دیگر دست شورویِ آن زمان، بخشی هم دست قدرت های درجه دومی که دنبالهروِ اینها بودند.
جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و انقلاب اسلامی، این نظام را رد کرد؛ این، رگ حیات استکبار بود؛ هنجارهای نظام سلطه، رگ حیات استکبار بود؛ قوام استکبار به این بود؛ جمهوری اسلامی این را رد کرد. دشمن هم در مقابلش ایستاد. البته برای اینکه دستاویزی داشته باشند، همیشه بهانههایی فراهم می کردند: حقوق بشر، تسلط بیمحابای دین و زشت جلوه دادن آن، مسائل هستهای، مسئله موشکی، حضور منطقهای و... .
اینها بهانه است؛ اصل قضیه این است که نظام اسلامی حاضر نیست شریک نظام سلطه جهانی شود و در سلطهگری و سلطهپذیری با آنها همراهی کند. نظام اسلامی ایستاده است؛ با ظلم و سلطه مخالف است.
جمع بندی
مهم ترین جریانی که چالشی جدی برای نظام استبدادی و سلطه گری آن ایجاد کرده است، جریان معنویت گرایی، بازگشت اسلام اهل بیتی و ظهور منجی عدالت گستر است.
در این عصر، بنیانگذار عملی در مقابل سلطه گری و استبداد، امام خمینی(قدس سره) هستند.
مستکبران و چپاولگران (خارجی و داخلی) سلطه گر طبق تعارف انواع فرقه ها (شرقی وغربی)، به روش های امنیتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، هدف خود را دنبال می نمایند.
فقدان مدیریت اسلام اهل بیتی، یعنی تضعیف آن در زمینه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی که منجر به شکست می شود.